هرگز عاشق نشو

میخوام همیشه کنارم باشی اما...

هرگز عاشق نشو

میخوام همیشه کنارم باشی اما...

گاهی زندگی انقدر تکراری میشه که آدم مجبوره باز بگه:

زندگی کردن    تلف بودن        پلاسیدن       نطفه ای را پرورش دادن

برای زندگی کردن      و این تکرار تکرار است           و من تکرار تکرارم.

به خدا اگه عاشق نبودم میمردم.اما زندگیه عاشق دست خودش نیست

دست عشقشه انقدر باید زنده بمونه تا عشقش بگه بسه.

از تمام روز فقط عاشق شبم چون فقط اون موقست که میتونم بی دغدغه

با عشقت ................

از تمام روزای هفته فقط عاشق پنجشنبه هام چون فقط اونموقست که میتونم

با خیال راحت صدای گرمتو بشنوم و واسه خنده هات بمیرم.

از تموم دنیا فقط اون گوشه ای رو دوست دارم که منو تو بی هیچ کس دیگه

کنار هم باشیمو .....................

از تموم آدما فقط و فقط تو رو دوست دارم.عاشق تو ام. واسه عشقت میمیرم.

بی غرور جلوی همه میگم دوستت دارم.اینو بفهم مهربونم.اگه نمیتونی سرت

رو روی قلبم بذار تا صدای فریادهاشو بشنوی وقتی میگه دوستت دارم

یه روز میرسه

یادمه بهت گفته بودم اگه یه روز نباشی بدون تو میمیرم.

یادمه بهم گفتی تا همیشه پیشم میمونی.

چرا یادم رفته بود حتی همیشه هم تموم میشه؟

خسته شدم از همه ی نبودنات.

یادمه بهم گفته بودی منو به همه ی آرزوها م میرسونی.

اما عزیزم آرزوی من نبودن تو نبود بودنت بود.

اما تو هیچ وقت نبودی.

فدای تو.

مثه تو بودن افتخار نیست.

یه روز میرسه که به خاطر من تا صبح التماسه خدا رو کنی واسه برگشتنم.

یه روز که منو با دیگری ببینی همه ی وجودت پر می شه از خواستن من.

یه روز میرسه که پا روی قلبت بذارمو خردت کنم.

بگم من هیچی از عشق نمیدونم.

نه.نمیشکنم قلبتو.میگذرم ازت تا عشقو بهت یاد بدم.دوستت دارم.

به اندازه ی همه ی لحظه های نبودنت.آخه تو هیچ وقت نبودی.

عشق پنهانی

نشود فاش کسی انچه میان من و توست/تا اشارات نظر نامه رسان من و توست/گوش کن با لب خاموش سخن میگویم/پاسخم گو به نگاهی که زبان من توست/روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید/حالیا چشم جهان نگران حال من و توست/گرچه در خلوت راز دل ما کسی نرسید/همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست/گو بهار دل و جان باش و خزان باش ار نه اب باغو بهاران که خزان من و توست/این همه قصه ی فردوسی و تمنای بهشت/گفت و گویی و خیالی از جهان من و توست/

یار

                                                                                   تو را با دیگری دیدم.تورامحوتماشای رخش دیدم.تو از وفا با اوسخن گفتی.تو با او مهربان بودی.تو گویا مال او بودی.مرا دیدی ولی بی اعتنا از من گذر کردی.مرا با خرمنی از غم به حال خود رها کردی.منی که عاشقت بودم.منی که شب و روز در انتظار دیدنت بودم.منی که زندگیم رو به پای تو تباه کردم.منی که بهترین دوران عمرم را به پای تو فنا کردم.تو را هرگز نمیبخشم. تو گفتی به جز تو دل به کسی نمی بندم.تو گفتی به جز تو روی دلداری نمیخندم.تو گفتی جز با یاد تو با یاد معشوقی نمیخوابم.تو گفتی که جز دست تو دست کسی را هرگز نمیگیرم.تورا هرگز نمیبخشم.تو دست در دست او دادی.به یاد اوتو خوابیدی.بروی او تو خندیدی .دلت را هم و به او دادی.تورا نفرین نمیگویم چرا که عاشقت بودم.چرا که در انتظار دیدنت بودم.در این دنیا خدایی هست.خدا دید که تو با من چه ها کردی.مرا با کوله باری از غم رها کردی.خدایا حاجتی دارم.خدا کاری بکن که دل به کسی نبندد.شباهنگام به یاد یار خود افتد و صبح در انتظار دیدن یارش به درگاه خدا افتد.که شاید ان زمان فهمد که او با من چه ها کرده.من دل داده را تنها به حال خود رها کرده. ولی نه ای خدای من نکن.با او چنین کاری.دو چشم یار زیبایم نداره طاقت زاری.اگر صد بارمرا از خود برانی و مناجاتم کشانی مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم دوستت دارم