هرگز عاشق نشو

میخوام همیشه کنارم باشی اما...

هرگز عاشق نشو

میخوام همیشه کنارم باشی اما...

عشق پنهانی

نشود فاش کسی انچه میان من و توست/تا اشارات نظر نامه رسان من و توست/گوش کن با لب خاموش سخن میگویم/پاسخم گو به نگاهی که زبان من توست/روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید/حالیا چشم جهان نگران حال من و توست/گرچه در خلوت راز دل ما کسی نرسید/همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست/گو بهار دل و جان باش و خزان باش ار نه اب باغو بهاران که خزان من و توست/این همه قصه ی فردوسی و تمنای بهشت/گفت و گویی و خیالی از جهان من و توست/

یار

                                                                                   تو را با دیگری دیدم.تورامحوتماشای رخش دیدم.تو از وفا با اوسخن گفتی.تو با او مهربان بودی.تو گویا مال او بودی.مرا دیدی ولی بی اعتنا از من گذر کردی.مرا با خرمنی از غم به حال خود رها کردی.منی که عاشقت بودم.منی که شب و روز در انتظار دیدنت بودم.منی که زندگیم رو به پای تو تباه کردم.منی که بهترین دوران عمرم را به پای تو فنا کردم.تو را هرگز نمیبخشم. تو گفتی به جز تو دل به کسی نمی بندم.تو گفتی به جز تو روی دلداری نمیخندم.تو گفتی جز با یاد تو با یاد معشوقی نمیخوابم.تو گفتی که جز دست تو دست کسی را هرگز نمیگیرم.تورا هرگز نمیبخشم.تو دست در دست او دادی.به یاد اوتو خوابیدی.بروی او تو خندیدی .دلت را هم و به او دادی.تورا نفرین نمیگویم چرا که عاشقت بودم.چرا که در انتظار دیدنت بودم.در این دنیا خدایی هست.خدا دید که تو با من چه ها کردی.مرا با کوله باری از غم رها کردی.خدایا حاجتی دارم.خدا کاری بکن که دل به کسی نبندد.شباهنگام به یاد یار خود افتد و صبح در انتظار دیدن یارش به درگاه خدا افتد.که شاید ان زمان فهمد که او با من چه ها کرده.من دل داده را تنها به حال خود رها کرده. ولی نه ای خدای من نکن.با او چنین کاری.دو چشم یار زیبایم نداره طاقت زاری.اگر صد بارمرا از خود برانی و مناجاتم کشانی مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم دوستت دارم