من غرق در سکوتم
خالی تر از همیشه تنها نه ,
نیستم من اما,
خموش
همیشه یک بار فک گشودم نالیدم
از زمانه آنقدر ناله کردم که سر ز من بریدند
اما چه غافل آنان آینه سر بریدند
من پر نشاط بودم پر رمز و راز بودم
اما چه حیف ,
آخر من غرق در سکوتم
از این زمانه ی سرد بی پا و تن دویدم
با پا و تن دویدم سر از تنم جدا شد
با هر دو تن دویدم
جسم مرا بکشتند با روح خود دویدم
آنقدر دور گشتم که غرق در سکوتم