کلمات واسطه خوبی برای احساسات ما آدما نیست...
یه انتخاب سهل انگارانه کلمات...
می تونه پاکترین نیتها و عواطفمون رو تیز و برنده کنه...
و قلب کسی رو که دوستش داریم خراش بده...
پروسه اش خیلی سادست...
احساس می کنی...
فکر می کنی و چند تا کلمه با هم ترکیب می کنی...
اما اون کلمات توی دنیای هرکس به یه چیز دیگه ای ترجمه می شه...
یک جمله محدود...
فقط چند سانتی متر از کاغذه...
فقط چند میلی گرم جوهر یه خودکاره...
و یا چند کاراکتر اس ام اس...
چجوری قراره یک دنیای پیچیده و عجیب غریبی مثل من یا تو رو نشون بده؟
اما چاره ای نیست...
واسطه بهتری نداریم فعلاً...
کلماتت رو ترکیب می کنی...
و با زبونت روح افکار و احساساتت رو توی یه کالبد تنگ چند کلمه ای جا میدی...
ولی چیزی که مخاطبت دریافت می کنه فقط اون چند تا کلمه ست...
کلماتی که بعضی وقتا نتونستن احساسات ، ذهنیت و منظورت رو اونجوری که هدفته منتقل کنن...
گاهی دل
تنگـــــ می شوم
دل تنگ
تر از همه دلتنگی ها
گوشه ای می نشینم
و حسرت
ها را می شمارم و باختن ها
را،
و حتی صدای شکستن ها را...
نمی دانم کدامین امید را ناامید کرده ام
و
کدام خواهش را نشنیدم
و به کدام دلتنگی خندیدم
دل
تنگ
دل تنگ،
دل تنگـــــــــــم ...!
انگارباید برای فرارازاین دل تنگیها
هنوز پشت نقاب خنده ها پنهان شوم
خدایا بابت آن روز
که سرت داد کشیدم متاسفم
من عصبانی بودم
برای انسانی که تو میگفتی