هرگز عاشق نشو

میخوام همیشه کنارم باشی اما...

هرگز عاشق نشو

میخوام همیشه کنارم باشی اما...

شعری زیبا به اکثر زبانهای زنده دنیا

شعری زیبا به اکثر زبانهای زنده دنیا!!!!!!!
 
EnglishIn spring last year we were all gone for pilgrimageWhile back, pretty and kind girl who was with us.My heart was begging me to:"Go, tell her I love her ..... whatever wants to be, be! and what wants to say, say!"I told my secret heart, and I heard this in response:"Boy! how you're ignorant! you come for pilgrimage or to ogle?"


Arabic

فی ربیع العام الماضی کنا قد ذهبوا جمیعا للحج

حین یعود، وفتاة جمیلة النوع الذی کان معنا.

کان قلبی التسول لی :

"اذهب، وقل لها أحبک..... لها أیا کان یرید أن یکون، یکون! وماذا یرید أن یقول، ویقول"!

قلت لقلبی سرا، وأنا سمعت هذا فی الرد :

"بوی! کیف أنت جاهل! جئت للحج أو للغمز؟"

germanIm
 Frühjahr letzten Jahres waren wir alle für Wallfahrt gegangenWährend zurück, hübsch und freundlich Mädchen, das war mit uns.Mein Herz war mir zu betteln:"Geh, sag ihr, ich liebe sie ..... was auch immer sein werden! Und was sagen will, sagen will!"Ich erzählte meine geheime Herz, und ich hörte als Antwort:"Junge! Wie Sie unwissend bist Du gekommen, Pilgerfahrt oder liebäugeln?"frenchAu printemps l'année dernière nous étions tous partis pour le pèlerinageBien que le dos, jolie et gentille fille qui était avec nous.Mon cœur était pour me supplier de:«Allez, lui dire que je l'aime ..... tout ce veut être, l'être! Et ce qui veut dire, mot à dire!"J'ai dit à mon cœur secret, et j'ai entendu cela à la suite:«Boy! Comment vous êtes ignorants! Vous venez de pèlerinage ou à lorgner?"italianNella primavera dello scorso anno eravamo andati tutti al pellegrinaggioTempo fa, bella e gentile ragazza che era con noi.Il mio cuore era pregandomi di:"Va ', dille che io amo lei ..... qualunque cosa vuole essere, essere! E che cosa vuole dire, dire!"Ho detto al mio cuore segreto, e ho sentito questo in risposta:"Ragazzo! Come sei ignorante! venite per pellegrinaggi o ad 
occhieggiar?

"Korean모든 순례에 대한 봄에는 작년에 우리가 있었을 사라수개월 전에, 예쁘고 친절한 소녀 누가 우리와 함께했다. 마음이
나를 위해 구걸했다 :"말해, 가서 그녀를 뭐든간에 있어야 ! 그리고 무슨 말을,하고 싶은 말은 싶은 그녀 ..... 사랑해!" 비밀 마음을 얘기, 그리고 대한 응답으로이 말씀을 듣고 :"이봐! 당신은 무식한 방법이야!거나 순례 추파를 던지다가?

"SpainishEn la
 primavera del año pasado estábamos todo se ha ido de peregrinaciónTiempo atrás, muy amable y una niña que estaba con nosotros.Mi corazón me pedía:"Ve, dile que la amo ..... lo que quiere ser, ser! ¿Y qué quiere decir, por ejemplo!"Le dije a mi corazón secreto, y oí esto en la respuesta:"Muchacho! ¿Cómo estás ignorantes! Usted viene de peregrinación o comerse con los ojos de?

"Russian
Весной прошлого года мы все пошли на паломничествоНекоторое время назад, довольно и вид девушка, которая была с нами.Мое сердце было просил меня:"Пойди, скажи ей, что я ее люблю ..... все хотят быть, то быть! А что хочет сказать, говорю!"Я сказал мою тайну сердца, и я услышал это в ответ:"Мальчик! Как вы невежественны! Вы приходите на паломничество или строить глазки?

"Chinesse
在去年春天,我们都去朝圣阵子,漂亮,善良的女孩谁是我们的我的心哀求我去,告诉她我爱她想要什么.....是,是!想说什么,说我告诉我的秘密的心,我听到的反应是

小子!你如何无知!你是来朝圣或抛媚眼



و بالاخره ایرانی:

پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت

برگشتنی یه دختر خوشگل با محبت

همسفر ما شده بود همراهمون میومد

به دست و پام افتاده بود این دل بی مروت

میگفت بروووو بهش بگوووووو

آخه دوسش دارم

میگفت بگو

هرچی میخواد بشه بشه هرچی میخواد بگه،بگه!

راز دلم رو گفتم اینو جواب شنفتم:

تو زواری!پسر!چقدر نادونی!اومدی زیارت یا که چشم چرونی؟

  o|\~ sing :-)/\:-) high five~^o^~ cheer
                :D big grin
 



با تفکر بخونید

 

با تفکر بخونید
 
 
 
 
تا حالا عادت داشتید اشیاء بی مصرف رو انبار کنید؟ و فکر کنید یه روزی  کی میدونه چه وقت – شاید به دردتون بخوره؟

 
تا حالا شده که پول هاتون رو جمع کنین و به خاطر اینکه فکر می کنید در آینده شاید بهش محتاج بشین، خرجش نکنید؟

 
تا حالا شده که لباسهاتون، کفشهاتون، لوازم منزل و آشپزخونتون و چیزای دیگه رو که حتی یکبار هم از اونا استفاده نکردین، انبار کنید؟
 درون خودت چی ?  تا حالا شده که خاطره ی سرزنش ها،  خشم ها،  ترس ها  و چیزای دیگه رو به خاطر بسپاری؟

 
دیگه نکن! تو داری بر خلاف مسیر کامیابی خودت حرکت می کنی! 
باید جا باز کنی ... ، یه فضای خالی، تا اجازه بده چیزای تازه به زندگیت وارد بشه.

 
باید خودتو از شر چیزای بی مصرفی که در تو و زندگیت هستن خلاص کنی تا کامیابی به زندگیت وارد بشه.

 
قدرت این تهی بودن در اینه که هر چی که آرزوش رو داشتی ، جذب می کنه.

 
تا وقتی که در جسم و روح خودت احساسات بی فایده رو نگهداری، نمی تونی جای خالی برای موقعیت های تازه بوجود بیاری.
 
خوبیها باید در چرخش باشن
....
 
کشوها، قفسه ها، اتاق کار و گاراژ رو تمیز کن.
 
هر چیزی رو که دیگه لازم نداری بنداز دور ...

 
میل به نگهداشتن چیزای بی مصرف، زندگی رو پر پیچ و تاب می کنه.
 
این اشیاء نیستن که چرخ زندگی تو رو به حرکت در میارن ....
 
به جای نگهداشتن ...

 
وقتی انبار می کنیم، احتمال خواستن رو تصور می کنیم ، احتمال تنگدستی رو ....

 
فکر می کنیم که فردا شاید لازم بشن و نمی تونیم دوباره اونا رو فراهم کنیم ...

 
با این فکر تو دو تا پیغام به مغزت و زندگیت می فرستی :
 
که به فردا اعتماد نداری ...
 
و اینکه تو شایسته چیزای خوب و تازه نیستی
 
به همین دلیل با انبار کردن چیزای بی مصرف خودتو سر پا نگه می داری
 
برقص
 
چنانکه گویی کسی تو را نمی بیند
 
عشق بورز
 
چنانکه گویی هرگز آزرده نشده ای
 
بخوان
 
چنانکه گویی کسی تو را نمی شنود
 
زندگی کن
 
چنانکه گویی بهشت روی زمین است
 
خودت رو از قید هرچه رنگ و روشنایی باخته، برهان
 
بذار نو به زندگیت وارد بشود
 
و خودت ...
 
به همین دلیل بعد از خوندن این مطلب ... نگهش ندار ... به دیگران بده .....
 
امید که صلح و کامیابی برایت به ارمغان بیاورد
 
آمین

دنیای مجازی چیست؟

روزی با عجله و اشتهای فراوان به یک رستوران رفتم.



مدتها بود می خواستم برای سیاحت از مکانهای دیدنی به سفر بروم. در
رستوران محل دنجی را انتخاب کردم، چون می خواستم از این فرصت استفاده کنم
تا غذایی بخورم و برای آن سفر برنامه ریزی کنم.



فیله ماهی آزاد با کره، سالاد و آب پرتقال سفارش دادم. در انتهای لیست
نوشته شده بود: غذای رژیمی می خورید؟ ... نه


نوت بوکم را باز کردم که صدایی از پشت سر مرا متوجه خود کرد:




- عمو... میشه کمی پول به من بدی؟


 فقط اونقدری که بتونم نون بخرم


- نه کوچولو، پول زیادی همراهم نیست.


- باشه برات می خرم


صندوق پست الکترونیکی من پُر از ایمیل بود. از خواندن شعرها، پیامهای
زیبا و همچنین جوک های خنده دار به کلی از خود بی خود شده بودم. صدای
موسیقی یادآور روزهای خوشی بود که در لندن سپری کرده بودم.



عمو .... میشه بگی کره و پنیر هم بیارن؟


آه یادم افتاد که اون کوچولو پیش من نشسته.

- باشه ولی اجازه بده بعد به کارم برسم. من خیلی گرفتارم. خُب؟



غذای من رسید. غذای پسرک را سفارش دادم. گارسون پرسید که اگر او مزاحم
است ، بیرونش کند. وجدانم مرا منع می کرد. گفتم نه مشکلی نیست.


بذار بمونه. برایش نان و یک غذای خوش مزه بیارید.



آنوقت پسرک روبروی من نشست.


- عمو ... چیکار می کنی؟


- ایمیل هام رو می خونم.


- ایمیل چیه؟


- پیام های الکترونیکی که مردم از طریق اینترنت می فرستن.



متوجه شدم که چیزی نفهمیده. برای اینکه دوباره سئوالی نپرسد گفتم:


- اون فقط یک نامه است که با اینترنت فرستاده شده


- عمو ... تو اینترنت داری؟


- بله در دنیای امروز خیلی ضروریه


- اینترنت چیه عمو؟



- اینترنت جائیه که با کامپیوترمیشه خیلی چیزها رو دید و شنید. اخبار،
موسیقی، ملاقات با مردم، خواندن و نوشتن، رویاها، کار و یادگیری. همة
این ها وجود دارن ولی در یک دنیای مجازی.


- مجازی یعنی چی عمو؟


تصمیم گرفتم جوابی ساده و خالی از ابهام بدهم تا بتوانم غذایم را با آسایش بخورم.



- دنیای مجازی جائیه که در اون نمیشه چیزی رو لمس کرد. ولی هر چی که
دوست داریم اونجا هست. رویاهامون رو اونجا ساختیم و شکل دنیا رو
اونطوری که دوست داریم عوض کردیم.


- چه عالی. دوستش دارم.



- کوچولو فهمیدی مجازی چیه؟


- آره عمو. من توی همین دنیای مجازی زندگی می کنم.


- مگه تو کامپیوتر داری؟



- مادرم تمام روز از خونه بیرونه. دیر برمی گرده و اغلب اونو نمی بینیم.


- نه ولی دنیای منم مثل اونه ... مجازی.


- وقتی برادر کوچیکم از گرسنگی گریه می کنه، با هم آب رو به جای سوپ می خوریم



- خواهر بزرگترم هر روز میره بیرون. میگن تن فروشی میکنه اما من نمی
فهمم چون وقتی برمی گرده می بینم که هنوزم هم بدن داره.


- و من همیشه پیش خودم همة خانواده رو توی خونه دور هم تصور می کنم.
یه عالمه غذا، یه عالمه اسباب بازی و من به مدرسه میرم تا یه روز دکتر
بزرگی بشم.


- پدرم سالهاست که زندانه



- مگه مجازی همین نیست عمو؟


قبل از آنکه اشکهایم روی صفحه کلید بچکد، نوت بوکم را بستم.


صبر کردم تا بچه غذایش را که حریصانه می بلعید، تمام کند. پول غذا را
پرداختم. من آن روز یکی از زیباترین و خالصانه ترین لبخندهای زندگیم را
همراه با این جمله پاداش گرفتم:

- ممنونم عمو، تو معلم خوبی هستی.



آنجا، در آن لحظه، من بزرگترین آزمون بی خردی مجازی را گذراندم. ما هر
روز را در حالی سپری می کنیم که از درک محاصره شدن وقایع بی رحم زندگی
توسط حقیقت ها ، عاجزیم.



اکنون دو انتخاب پیش رو دارید:


1- این مطلب را برای دوستان خود بفرستید.


2- آن را ببندید و تصور کنید که نه چیزی خوانده اید و نه درک کرده اید
__._,_.__

 
 
 




نامه شگفت انگیز! (قطعا دو بار خواهید خواند!)*

داستان کوتاهی که پیش روی شماست یک قصه جادویی است که حتما باید دو بار خوانده شود! به شما اطمینان میدهم هیچ خواننده ای نمیتواند با یک بار خواندن آن را رها کند! این نامه تاجری به نام پائولو به همسرش جولیاست که به رغم اصرار همسرش به یک مسافرت کاری میرود و در آنجا اتفاقاتی برایش می افتد که مجبور میشود نامه ای برای همسرش بنویسد به شرح ذیل ...



جولیای عزیزم سلام ...

بهترین آرزوها را برایت دارم همسر همربانم. همانطور که پیش بینی
می کردی سفر خوبی داشتم. در رم دوستان فراوانی یافتم که با آنها
می شد مخاطرات گوناگون مسافرت و به علاوه رنج دوری از تو
را تحمل کرد. در این بین طولانی بودن مسیر و کهنگی وسایل مسافرتی
حسابی مرا آزار داد. بعد از رسیدن به رم چند مرد جوان
خود را نزد من رساندند و ضمن گفتگو با هم آشنا شدیم. آنها
که از اوضاع مناسب مالی و جایگاه ممتاز من در ونیز مطلع بودند
محبتهای زیادی به من کردند و حتی مرا از چنگ تبهکارانی که
قصد مال و جانم را کرده بودند و نزدیک بود به قتلم برسانند
نجات دادند . هم اکنون نیز یکی از رفقای بسیار خوب و عزیزم
"
روبرتو"‌ که یکی از همین مردان جوان است انگشتر مرا به امانت گرفته
و با تحمل راه به این دوری خود را به منزل ما خواهد رساند
تا با نشان دادن آن انگشتر به تو و جلب اطمینانت جعبه جواهرات
مرا از تو دریافت کند وبه من برساند . با او همکاری کن تا جعبه
مرا بگیرد. اطمینان داشته باش که او صندوق ارزشمند جواهرات را
از تو گرفته و به من خواهد داد وگرنه شیاد فرصت طلب دیگری جعبه را
خواهد دزدید و ضمن تصاحب تمام جواهرات آن, در رم مرا خواهد کشت
پس درنگ نکن . بلافاصله بعد از دیدن نامه و انگشتر من در ونیز‍
موضوع را به برادرت بگو و از او بخواه که در این مساله به تو کمک کند.آخر تنها مارکو جای جعبه را میداند. در مورد دزد بعدی هم نگران نباش
مسلما پلیس او را دستگیر کرده و آنقدر نگه میدارد تا من بازگردم.
Pauolo


نامه را خواندید؟ اما بهتر است یک نکته بسیار مهم را بدانید : پائولو قبل از سفر به رم با جولیا یک قرار گذاشته بود که در این مدت هر نامه ای به او رسید آن را
بخواند. !   "یک خط در میان"
حالا شما هم برگردید و دوباره نامه را یک خط در میان بخوانید تا به اصل ماجرا پی ببرید

اگه دو تا مرد طالب یه زن باشن توی مملکتهای مختلف چی به سر این سه

اگه دو تا مرد طالب یه زن باشن توی مملکتهای مختلف چی به سر این سه نفر میاد؟

- ژاپن:

جوان اولی از عشق جوان دومی نسبت به دختر محبوبش متاثر میشه و خودکشی می کنه جوان دومی هم از مرگ همنوع خودش اونقدر اندوهگین میشه که خودکشی می کنه بعدش برای دختر ژاپنی هم چاره ای جز خودکشی نیست .

- اسپانیا:

مرد اولی توی دوئل ، مرد دومی رو از پای در میاره و با زن محبوبش به آمریکای جنوبی فرار می کنن .

- انگلستان:

دو تا عاشق با کمال خونسردی حل قضیه رو به یه شرط بندی توی مسابقه ی اسب سواری موکول می کنن اسب هر کدوم برنده شد ، معشوق مال اون میشه .

- فرانسه:

خیلی کم کار به جاهای باریک می کشه دو تا مرد با همدیگه توافق می کنن که خانم مدتی مال اولی و مدتی مال دومی باشه .

- استرالیا:

دو تا مرد بر سر ازدواج با معشوق مشترک سالها مشاجره می کنن این مشاجره اونقدر طول می کشه تا یکی از طرفین پیر بشه و بمیره ، یا از یه مرضی بمیره اونوقت اونکه زنده مونده با خیال راحت به مقصودش می رسه .

- قفقاز:

جوان اولی دختر محبوب رو بر می داره و فرار می کنه دومی هم دختر رو از چنگ اولی می دزده و پا به فرار می ذاره باز اولی همین کار رو می کنه و این ماجرا دائما تکرار میشه .

- نروژ:

معشوقه ء دو مرد برای اینکه به جدال و دعوای اونها خاتمه بده خودشو از بالای ساختمون مرتفعی میندازه پایین و غائله ختم میشه .

- آفریقا:

قضیه خیلی ساده ست و جای اختلاف نیست دو تا مرد ، زنی رو که می خوان عقد می کنن و علاده بر اون ، بیست تا زن دیگه هم می گیرن .

- مکزیک:

کار به زد و خورد خونینی می کشه و یکی از طرفین کشته میشه ولی بعدش اونکه رقیبش رو کشته از دختر مورد نظر دلسرد میشه و دخترک بی شوهر می مونه .

- آمریکا:

حل قضیه بستگی به زن داره و هر کس رو انتخاب کرد با اون ازدواج می کنه .

- ایران:

فقط پول موضوع رو حل می کنه پدر و مادر دختر می شینن با همدیگه مشورت می کنن و خواستگاری که پولدار تر و گردن کلفت تره رو انتخاب می کنن عاشق شکست خورده اگه توی عشقش جدی باشه یا باید خودشو بکشه یا رقیب رو از میدون به در کنه یا افسردگی می گیره.