هرگز عاشق نشو

میخوام همیشه کنارم باشی اما...

هرگز عاشق نشو

میخوام همیشه کنارم باشی اما...

گذشته ۲

شب حدودا ساعت 20بود که از مدرسه حرکت کردیم و ساعت 10:30 هم قطار  

 

حرکت کرد ما یک واگن بودیم و واگن کناری هم پسرهای دبیرستانی خب واسه  

 

منکه اصلا مهم نبودن اصولا من به پسرای اطرافم هیچوقت اهمیت نمیدم خیلی  

 

خوش گذشت تو قطار کلی خندیدیم کلی همگی گریه کردیم یادم رفت اسم  

 

دوستامو بگم(سارا-رویا-بهناز-ستاره-مژده).شب 3 ساعت به بعد همه خوابیدن  

 

جز من دلم گرفته بود اون موقع هنوز اهنگ های مجید خراطها نبود من هم یه  

 

کاست از امید زده بودم و تا ساعت 6 گریه کردم تا کم کم خوابم برد که 8بیدار  

 

شدیم وای چه جایی بود همه جا پر برف خیلی خوشگل بود زمینا برق میزد  

 

ساعت11صبح رسیدیم و با اتوبوس به سمت هتل اپارتمانی که جا گرفته بودن  

 

حرکت کردیم و ما که 6نفر بودیم یک سوئیت کامل رو گرفتیم وسایل هارو جابجا  

 

کردیم و رفتیم سمت حرم مطهر امام رضا(ع) از وقتی پا به حیاط گذاشتیم  

 

اشکم سرازیر شد و تا خود شب تمامی نداشت همه مونده بودن که چرا گریه  

 

میکنم حتی خودم دلیلشو نمیدونستم بعد از نماز و دعا رفتیم ناهار خوردیم.اما  

 

من از امام رضا چی خواستم؟تا جایی که یادم میاد برای خودم چیزی نخواستم  

 

اما میدونم که توی دلم بود که کسی هم پیدا بشه و منو واقعا دوست داشته  

 

باشه منو فقط فقط واسه خودم بخواد اما اینو به زبان نیاورم اخه اعتقاد دارم ادم  

 

اگه واسه بقیه دعا کنه دعاهای خودشم مستجاب میشه بدون اینکه به زبون  

 

بیاره روزها میگذشت و اشک منهم خشک شد یکم خرید کردم البته حدود 60000 

  

تومان که بازهم واسه خودم چیزی نخریدم.من اونجا به امام رضا قول دادم نماز رو  

ترک نمیکنم تا منو به خواسته قلبیم برسونه.بعد از 5وز برگشتیم 7صبح بود که  

 

رسیدیم تهران هوا گرفته بود مثل دل من برف شروع به باریدن کرد با اینکه دلم  

 

گرفته بود اما هوا خیلی دل انگیز بود مامان اومد دنبالم اون موقع سمند داشتیم  

 

وضع زندگیمون روبراه بود از 8 صبح خوابیدم تا 8 شب اخه شب اصلا تو قطار  

 

 نخوابیدم خیلی گرم بود تو کوپه شب هم خونه دختر عمه ام (مژگان)مهمان  

بودیم و...

گذشته ۱

سلام.امروز من به کلاس دوم دبیرستان اومدم.همه دوستام پیش من هستن.دلم

واسشون خیلی تنگ شده بود.سال تحصیلی جدید رو اغاز کردیم امیدوارم

سال خوبی باشه برای همه.من وزهره و مژده و مژگان اکیپ 4 نفری

بودیم.روزهای خوبی داشتیم من اون موقع ها خیلی خوب بود حال و روزم

دوستای خوبی داشتم البته یکم درگیر مشکلات یکی از دوستام بودم اما

همچین نبود که بخواد اذیتم کنه وروزها میگذشت و من علاقه ام را نسبت به

درس از دست میدادم البته نه اینکه نخوام چون اجازه رفتن به دانشگاه رو

نداشتم کاملا نا امید شده بودم واسه همین خیلی حوصله نداشتم که درس

بخونم تا نمره بالا بگیرم اما این موضوع با من کاری کرد که کاملا درس

رو گذاشتم کنار یعنی فقط سر کلاس حاضر بودم دیگه واسم نمراتم مهم نبود

من قبلا دختری بودم که شاید کمترین نمرم 15 بود اما الان رسیده بود به

زیر10 باورت میشه منی که همیشه با علاقه درس میخوندم تا شاگرد خوبی 

باشم اینقدر تغییر کرده باشم زمان میگذشت امتحان های ترم اول فیزیک

قبول نشدم و  ترم دوم فیزیک و هندسه و ریاضی رو قبول نشدم تابستان هم

نتونستم پاس کنم اعصاب خودم داغون شده بود اما چیکار میکردم اصلا

مغزم کار نمیکرد نمیتونستم شاید کسی نفهمه من چی میگم اما واقعا

نمیتونستم تمرکز کنم واسه درس شاید اینجا اغاز یک افسردگی بود که اصلا

بهش اهمیت نمیدادم گذشت سال بعد رو شروع کردیم و امسال با مژده خیلی

نسبت به سال قبل نردیکتر شده بودم  خیلی صمیمی ان با کسی دوست بود

که خیلی همدیگرو میخواستن راستش منم یکم حسودیم میشد دلم می خواست

یکی هم بود که منو خیلی دوست داشت اما هرگز نمیتونستم به کسی اعتماد

کنم واسه همین حتی نمیخواستم یکبارهم قلبم را محک بزنم ببینم چه جوریه

چه قدر میتونم جولوشو واسه عاشق شدن بگیرم اما میترسیدم اخه من واقعا

بد شانسم و البته خانواده هم بی تاثیر نبود نه اینکه ازشون میترسیدم نه

نمیخواستم از اعتمادیکه دارن سواستفاده کنم هرچند که سختگیری هاشون

مانع از این میشد که ادم باور کنه بهت اعتماد دارن بگذریم راستش اصلا

حوصله دوست شدن با کسی رو هم نداشتم به نظرم دوستی تو اون سن فقط

بچه بازیه خلاصه داشتم کم کم خودمو نابود میکردم با این فکرها که کسی

دوستم نداره و واسه کسی مهم نیستم روزها  به سختی میگذشت تا اینکه

قرار شد از طرف مدرسه بریم مشهد کلی اصرار کردم تا بابام اجازه داد اخه

من یکی یدونم بالاخره روز29/10/1385 ما حرکت کردیم….

وقتی دلتنگت میشم تمام دنیا هم که مال من باشه  بازم تو .نمیشه

از خدا بازم ممنونم که تو رو به من داد اما حالا یکمی پنهونکی و یواشکی هستش اشکال نداره مهمه اینه که ما مال همه هستیم . همه چیز درست میشه قول میدم بهت اما تو هم باید یه قولی به من بدی : که همیشه مطمئن باشی که هیچ کس اندازه من دوستت نداره.

بازم از خدا و تو ممنونم .

دوست دارم کلی کلللللللللللللللللللللللللللللللی

 

خانه ای ساخته ام، روی وارستگی دریاها
 تکیه بر دامن کوه، سر راه وزش باد بهار
 خانه ای ساخته ام روی احساس گیاه
 پای دیوار بلورین بهشت
 خانه ای ساخته ام ، روی شادابی ایمان
 وبه رنگ گل سرخ، زیر باران ستاره
 وبه پهنای جهان
 خانه ای ساخته ام
 خاکش از باغ امید ، آبش از شبنم گل، نم نم ابر
 لب یک رود پر آب،که بود خانه سیال هزاران ماهی
 خانه ای ساخته ام......
 که به روی در دیوار بلورش
 پیچک عاطفه وعشق ومحبت
 گل شادی وشعف می روید

کوچه

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

 

همه تن چشم شم خیره به دنبال تو گشتم

 

شوق دیدار تو لبریز شد از جام بلورم

 

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

 

در نهان خوانه جانم گل یاد تو درخشید

 

باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید

 

یادم آمد که شبی باز هم از آن کوچه گذشتیم

 

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

 

ساعتی چند بر آن جوی نشستیم

 

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

 

من همه محو تماشای نگاهت

 

آسمان صاف و شب آرام

 

بخت خندان و زمان رام

 

خوشه ماه فرو ریخته در آب

 

شاخه ها دست بر آورده به مهتاب

 

شب و صحرا و گل و سنگ

 

همه دل داده به آواز شباهنگ

 

یادم آمد تو به من گفتی از این عشق حذر کن

 

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

 

آب آیینه عشق گذران است

 

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

 

باش که فدا دلت با دگران است

 

تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن

 

به تو گفتم حذر از عشق ندانم

 

سفر از پیش تو هرگز نتوانم

 

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

 

چون کبوتر لب بام تو نشستم

 

تو به من سنگ زدی من نگسستم، نرمیدم

 

باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم

 

نگسستم، نرمیدم

 

اشکی از شاخه مهتاب فرو ریخت

 

مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت

 

اشک بر چشم تو لغزید

 

ماه بر عشق تو خندید

 

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

 

پای در اندوه کشیدم

 

نگسستم، نرمیدم

 

رفت در ظلمت آن شب و شب های دگر هم

 

نگر از عاشق آزرده خبر هم

 

نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم

 

بی تو من به چه حالی از آن کوچه گذشتم