هرگز عاشق نشو

میخوام همیشه کنارم باشی اما...

هرگز عاشق نشو

میخوام همیشه کنارم باشی اما...

یادت میاد؟

یادته روزی که گفتی

دارم از شهر تو میرم

نکنه از یادت برم

گفتم ای اولین عشقم

تا زمان که تو باشی

من همینم تویی عشقم

تو نموندی و نخوندی

دوباره اواز عشق و

روزهای بی خبری هام

همه به یاد تو سر شد

ولی دردم موند و غم شد

یه روزی گفا یه غریبه

بس کن این گریه و زاری

او شده سهم یکی دیگه

گفتی با ناله و زاری

میمونی اخرین عشقم

ولی افسوس تو نبودی

تو برای من نخوندی

من که از غصه شکستم

او شده ادم دیگه…

همیشه نوشتم

مینوشتم یه زمانی

مینوشتم یه زمانی به امید اینکه چشمات میبینن عشق رو تو چشمام...

مینوشتم یه زمانی واسه این دیوونه که همش میگرفت بهونه بهونه ی دیدن

تو...

مینوشتم یه زمانی واسه خالی کردن ان عقده های چند ساله عقده هایی که

خیلی سخته بیرون ریختنش از دل...

مینوشتم یه زمان که بدونی دوستت دارم...

مینوشتم یه زمانی که بدونن همه عالم و ادم...

اما حالا نمیدونم واسه چی مینویسم...؟...؟نمیدونم که ایا تو میخوانی چی

مینویسم...؟...نمیدونم که ایا تو میفهمی  چه مینویسم...؟...

نمیدونم...نمیدونم...

اما من مینویسم به امید اینکه تو بخوانی و بفهمی چی مینویسم و یه روزی

بفهمی که

دوستت داشتم و دارم...

برگی از دفتر دل

سلام

میخواستم بازم حرف بزنم...

حتما خواننده های وبلاگم از حرفهای من خسته شدن درست مثله بقیه 

 

 چون  من خیلی پرحرفم.

من چون تو این ولاگ حرفای دلمو میزنم اصلا ادرس رو به هیچکدوم از 

دوستام ندادم چون دلم نمیخواست اوناهم از زندگیم با خبر بشن البته میدونم

که همچین زندگی سختی هم ندارم شاید خودم خیلی سختش میکنم؟؟!!!

به حر حال اینم روش زندگی کردن منه ما انسانها مختاریم که هرطور

 دلمون خواست زندگیرو بسازیم البته به شرطی که مزاحم کسی نشیم

منم با کسی کار ندارم و همیشه تو خودم هستم

الان که مامانم از شانس خوب من دست درد شدید گرقته و

 تمام کارهای خونه به گردن من افتاده البته بابام هم خیلی کمک میکنه

 بیشتر اوقات ناهار رو بابام درست میکنه

چون اکثر شبها من تا 4 بیدارم و ظهر از خواب بیدار میشم

 ولی خوب با اینحال چون فشار بیشتر رو من هست راستش خیلی خسته شدم

و گاهی بیخودی عصبی میشم و

جالب اینکه کسیرو ندارم بهش پناه ببرم تا ارومم کنه

 دلم میخواست پیشم میبود همینکه پیشم باشه واسم کافیه وقتی کنارمه

 بهم دلخوشی میده .

بگذریم امیدوارم خیلی زود دست مامانم هم خوب بشه.

امشب عمه ام امد خونمون اون امشب اسکن هسته ای از

 بافت مغذ استخوانش داشت دعا کنید چیزی نباشه چون اونوقت

 داغون میشه و البته تقریبا زندگب همه هم مختل میشه

امیدمون به خداست.

درد و دل

درد دل

                                                       

 خدا جون!دلم گرفت از این زمین

از زمین و ادمای بی صدا

اخرش یه روز میرم جای دیگه

جایی که هیچ کی نباشه اون ورا

خدا جون!گریه امونم نمیده

خدا جون!تو رو خدا کاری بکن!

دیگه پاهام نای رفتن ندارن

این پاهای خسته رو یاری بکن

خدا جون!نذار که عادت بکنم

به زمینی که همش جهنمه

خدا جون!پس چرا چیزی نمیگی؟؟؟

نکنه صدای من خیلی کمه؟؟؟؟؟؟

التماس دعا

سلام

میخواستم ازتون بخوام دعا کنید

دکترا گفتن سرطان خون داره خیلی هم پیشرفت کرده یعنی بنده خدا

عمه ام چند سال هی میره دکتر و میاد اما تشخیص نمیدادن و حالا که

مشخص شده دکتر میگفت دیر شده میدونم خوب شدنش فقط میتونه یه

معجزه باشه اما میخوام دعا کنید حداقل راحت از این دنیا بره و یه

جای خوب داشته باشه اخه عمه ام خیلی مومنه به خیلی ها کمک

میکنه تو شهرستان همه همیشه خیلی رو حرفش حساب میکنن

بیچاره عمه ام یه روز خوش تو زندیگش نداشته جوون که بوده

شوهرش خیلی کتکش زده و از زمانی که من یادم میاد وقتی حالش

بد میشد نفسش میرفت حالت تشنج داشت دکترا میگفتن خون تو

سرش لخته شده بر اثر ضربه خدا خودت هرچی صلاح مدونی ما

راضیم به رضای تو.

التماس دعا