-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 دی 1389 17:14
داستان کوتاه : عشق واقعی چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره . رنگ چشاش آبی بود . رنگ آسمونی که ظهر تابستون داره . داغ داغ… وقتی موهای طلاییشو شونه می کرد دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرم مبادا که یه تار مو از سرش کم بشه . دوستش داشتم . لباش همیشه سرخ بود . مثل گل سرخ حیاط . مثل یه غنچه … وقتی می خندید و دندونای سفیدش...
-
وقتی کسی را دوست دارید
شنبه 18 دی 1389 14:28
وقتی کسی را دوست دارید: حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان میشود. وقتی کسی را دوست دارید: در کنار او که هستید، احساس امنیت میکنید. وقتی کسی را دوست دارید: حتی با شنیدن صدایش، ضربان قلب خود را در سینه حس میکنید. وقتی کسی را دوست دارید: زمانی که در کنارش راه میروید احساس غرور میکنید. وقتی کسی را دوست دارید:...
-
نامه ی دوست ژسری سنگدل به دوست دخترش
شنبه 18 دی 1389 14:26
خدایی ایول به این پسر! به این می گن نامه عشقولانه ! 1- محبت شدیدی که صادقانه به تو ابراز میکردم 2-دروغ و بی اساس بود و در حقیقت نفرت من نسبت به تو 3- روز به روز بیشتر می شود و هر چه بیشتر تو را می شناسم 4- به پستی و دورویی تو بیشتر پی میبرم و 5-این احساس در قلب من قوت میگیرد که بالاخره روزی باید 6- از هم جدا شویم و...
-
روز قشنگ
شنبه 18 دی 1389 13:57
سلام امروز واسم یه روز خاص بود که گذشت امروز کنار کسی بودم که خیلی دوسش دارم انقد که اندازه نداره احساس کاذبب نیست چون چندبار امتحان کردم و بین روزایی که باهم حرف نزدیم و حرف زدیم خیلی فرق بود من واقعا دوسش دارم بدون اون میمیرم این روز هرگز فراموش نمیکنم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 آذر 1389 13:30
سلام به همه ی دوستان خوبم از اینکه منو فراموش نکردید خیلی خوسحالم راستش یه مسکلی پیش اومده که نمیام اما دلم واسه همتون تنگ شده
-
بهم بگو
شنبه 1 آبان 1389 08:30
سلام امدم بگم میخوام برم تنهات بذارم قبل از اینکه تو بری تنهام بذاری من از ترک شدن میترسم از تنهایی میترسم از شبهای بیتو از لحظه هایی که نیستی و من هر لحظه به یادتم میترسم اما حالا چی شده نمیدونم اگه تو بهم بگی نرو نمیرم بخدا نمیرم اما افسوس که تو منو هرگز نخواستی تو منو میخوای تنها بذاری من غریبم بیکس و تنها اینجا...
-
سلامییییییییییی دوباره
شنبه 10 مهر 1389 10:16
سلام من باز اومدم خیلی دلم تنگ شده بود اما به خاطر دلایلی نیومدم حوصله نداشتم مطلب بذارم از این به بعد صبح ها میام مطلب بذارم
-
نگاه کن...خواهی دید
شنبه 10 مهر 1389 10:12
نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود چگونه سایه ی سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود ... نگاه کن تمام هستیم خراب می شود شراره ای مرا به کام می کشد مرا به اوج می برد مرا به دام می کشد نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب می شود نگاه کن چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل ستاره چین برکه های شب شدم نگاه ک ن که من کجا...
-
یادت میاد؟
پنجشنبه 7 مرداد 1389 04:41
یادته روزی که گفتی دارم از شهر تو میرم نکنه از یادت برم گفتم ای اولین عشقم تا زمان که تو باشی من همینم تویی عشقم تو نموندی و نخوندی دوباره اواز عشق و روزهای بی خبری هام همه به یاد تو سر شد ولی دردم موند و غم شد یه روزی گفا یه غریبه بس کن این گریه و زاری او شده سهم یکی دیگه گفتی با ناله و زاری میمونی اخرین عشقم ولی...
-
همیشه نوشتم
پنجشنبه 7 مرداد 1389 04:31
مینوشتم یه زمانی مینوشتم یه زمانی به امید اینکه چشمات میبینن عشق رو تو چشمام... مینوشتم یه زمانی واسه این دیوونه که همش میگرفت بهونه بهونه ی دیدن تو... مینوشتم یه زمانی واسه خالی کردن ان عقده های چند ساله عقده هایی که خیلی سخته بیرون ریختنش از دل... مینوشتم یه زمان که بدونی دوستت دارم... مینوشتم یه زمانی که بدونن همه...
-
برگی از دفتر دل
پنجشنبه 7 مرداد 1389 04:08
سلام میخواستم بازم حرف بزنم... حتما خواننده های وبلاگم از حرفهای من خسته شدن درست مثله بقیه چون من خیلی پرحرفم. من چون تو این ولاگ حرفای دلمو میزنم اصلا ادرس رو به هیچکدوم از دوستام ندادم چون دلم نمیخواست اوناهم از زندگیم با خبر بشن البته میدونم که همچین زندگی سختی هم ندارم شاید خودم خیلی سختش میکنم؟؟!!! به حر حال...
-
درد و دل
دوشنبه 4 مرداد 1389 04:15
درد دل خدا جون!دلم گرفت از این زمین از زمین و ادمای بی صدا اخرش یه روز میرم جای دیگه جایی که هیچ کی نباشه اون ورا خدا جون!گریه امونم نمیده خدا جون!تو رو خدا کاری بکن! دیگه پاهام نای رفتن ندارن این پاهای خسته رو یاری بکن خدا جون!نذار که عادت بکنم به زمینی که همش جهنمه خدا جون!پس چرا چیزی نمیگی؟؟؟ نکنه صدای من خیلی...
-
التماس دعا
دوشنبه 4 مرداد 1389 04:08
سلام میخواستم ازتون بخوام دعا کنید دکترا گفتن سرطان خون داره خیلی هم پیشرفت کرده یعنی بنده خدا عمه ام چند سال هی میره دکتر و میاد اما تشخیص نمیدادن و حالا که مشخص شده دکتر میگفت دیر شده میدونم خوب شدنش فقط میتونه یه معجزه باشه اما میخوام دعا کنید حداقل راحت از این دنیا بره و یه جای خوب داشته باشه اخه عمه ام خیلی مومنه...
-
همش خرف دله
دوشنبه 4 مرداد 1389 04:00
تو سردی از سردی صدات دارم یخ میکنم تو داری قلبم را با سرمای برف زمستون پر می کنی میدونی با دلم چه کردی؟ اره خوب می دونی وقتی گفتی دوستت دارم وقتی گفتی عاشقت شدم وقتی گفتی همیشه تو قلبمی وقتی گفتی تویی تنها امیدم , تنها دلخوشیم وقتی گفتی من همه زندگیتم حتی یک لحظه هم فکر نکردی با خودت وقتی بهم گفتی رو زمین فقط تورو...
-
کویر
سهشنبه 29 تیر 1389 04:17
کویر ...شگفتا! وقتی که بود نمیدیدم... وقتی میخواند نمی شنیدم... وقتی دیدم که نبود... وقتی شنیدم که نخواند...! چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد و زلال در برابرت می جوشد و میخواند و می نالد. تشنه اتش باشی و نه اب. وچشمه که خشکید. چشمه که از ان اتش که تو تشنه ان بودی بخار شد و بهوا رفت. و اتش. کویر را تافت و در خود...
-
تقدیر
سهشنبه 29 تیر 1389 04:01
راستش من این شعر رو خیلی دوست دارم و همیشه با گوش کردن به اون اشک میریزم واقعا باید به شاعرش تبریک گفت: تقدیر باید تورو پیدا کنم شاید هنوزم دیر نیست تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست با اینکه بی تابه منی بازم منو خط میزنی باید تورو پیدا کنم تو با خودت هم دشمنی کی با یه جمله مثل من میتونه ارومت کنه اون لحظه های...
-
فاصله ها
سهشنبه 29 تیر 1389 03:54
فاصله ها از دور می ایی اما سرد تابستان از سردی ات یخ می کند امده ای اما لباسهایت خیس از دلتنگی و سایه ات دیگر نفس نمیکشد حتی ماه چشم هایت نورافشان نیست ایستادهای کنارم اما فاصله ی مابیش از از همیشه دورتر از اقیانوس و اسمان.
-
قصه دخترک عاشق
سهشنبه 29 تیر 1389 03:51
دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد . در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می...
-
جملات طلایی
شنبه 26 تیر 1389 03:51
33)اگرکسی را دوست داری به او بگو زیرا قلب ها معمولا با کلماتی که ناگفته می مانند می شکنند. جرج الن 34)مردم اشتباهات زندگی خود را روی هم می ریزند و از انها غولی بوجود میاورند که نامش تقدیر است. جان اولیور هاینز 35)بهترین چیزها سه چیز است:عفو در حالت غضب. بخشش در تنگدستی.تحمل در حین قدرت. ادریس نبی(ع) 36اگر بزرگ طایفه...
-
حسرت
شنبه 26 تیر 1389 03:47
برای اخرین بار دستهایم را بسوی تو دراز میکنم ولی حسرت لمس دستهایت به دل انگشتانم میماند گویی قرار نیست نقطه تقاطعی داشته باشیم مثل دو خط موازی !
-
دادگاه
شنبه 26 تیر 1389 03:44
قصه اغاز میشود. ادمی زاده میشود. محکوم به عاشق شدن. عشق تمام میشود. ادمی مرده میشود. حکم صادر میشود. عشق گرفته میشود
-
شعر من
شنبه 26 تیر 1389 03:42
سلام داشتم درس میخوندم اخه امروز 2تا امتحان داشتم یهو یه شعر به زهنم اومد نوشتمش دوست دارم شماها که وبلاگ منو میخونید هم نظر بدید همه دوستام که گفتن خیلی خوب نوشتی اما میخوام نظر بقیه دوستامو هم بدونم. از صبح ازل تا شام ابد فقط از تو مینویسم مینویسم تا بماند از من یادگاری که توچنین و چنان کردی با قلب تنها و کویرم قلب...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 تیر 1389 03:39
Khaste_rg اینم ای دی منه. پرستش..................................................دختر پاییزی
-
بی خیال
یکشنبه 20 تیر 1389 05:45
بی خیال گفت:چقدر خوب بود و چقدرخوب تر شه که برای هر کاری فکر میکردیم بله فکر و بعد حرف میزدیم. پرسیدم:چطور مگه؟ گفت:تازه بعد از یک مدتی فهمیدم که بهم چی گفته؟ پرسیدم:مگه چی شنیدی؟ گفت:واقعا راست می گویند اگر ادمی میفهمید که چقدر دانستن بد است هرگز دلش نمیخواست که بزرگ شود تا بداند و بفهمد... و باز پرسیدم:من که نمیفهمم...
-
سلام
یکشنبه 20 تیر 1389 05:42
چند وقتی هست که نیومدم اخه اصلا وقت نداشتم همش درگیر درسهام بودم راستش با اینکه مدت کمی از داشتن وبلاگم میگذره اما خیلی بهش عادت کردم و راستش خیلی دلم تنگ شده بود البته تو این چند روز اخیر دلم واسه کس دیگه ایی هم خیلی تنگ شده اخه به خاطر شرایطی که بوجود اومده چند روزه از هم بیخبریم.راستی چندتا شعر دیگه هم نوشتم در...
-
جملات طلایی
یکشنبه 20 تیر 1389 05:24
33)اگرکسی را دوست داری به او بگو زیرا قلب ها معمولا با کلماتی که ناگفته می مانند می شکنند. جرج الن 34)مردم اشتباهات زندگی خود را روی هم می ریزند و از انها غولی بوجود میاورند که نامش تقدیر است. جان اولیور هاینز 35)بهترین چیزها سه چیز است:عفو در حالت غضب. بخشش در تنگدستی.تحمل در حین قدرت. ادریس نبی(ع) 36اگر بزرگ طایفه...
-
گذشته یا امروز
یکشنبه 30 خرداد 1389 02:53
. سلام کلی حرف واسه گفتن دارم اما کو مجال ؟ الان موقعه امتحانات هست دلم تنگ شده واسه بلاگم امیدوارم همه امتحاناشونو خوب بدن. حرف واسه گفتن زیاد دارم اما واقعا کلمه واسه بیان کردنشون پیدا نمیکنم دلم گرفته از دنیا . تقریبا یک هفته پیش بود که با 3 تا از دوستای دبیرستانم دیداری داشتم جند ساعتی باهم بودیم راستش اون موقع...
-
خزان
سهشنبه 25 خرداد 1389 03:26
خزانم اگر پاییز بودم برگهایم به تو میفهماند که غم دوریت این چنین بهار زندگیم را به خزان تبدیل کرده و حالا میتوانم با تمام وجود فریاد بزنم که بی تو خزانی بیش نیستم.
-
غریبه ها
پنجشنبه 20 خرداد 1389 03:16
غریبه ها غریبه ای در اینه غریبه ای در دلم انان که پارسال دوست بودند امسال اشنا هم نیستند
-
پس کی؟؟؟؟
پنجشنبه 20 خرداد 1389 02:52
پس کی؟ ثانیه ها میگذرند و روزها تمام میشوند هر روز به تو فکر میکنم روزها برایم سخت میگذرد دلم از تو میپرسد و من جوابی ندارم پس کی می ایی تا به ابن سوالات پاشخ دهی قف سکوت را بشکنی و حرف های دلت را بزنی؟؟؟