هرگز عاشق نشو

میخوام همیشه کنارم باشی اما...

هرگز عاشق نشو

میخوام همیشه کنارم باشی اما...

برگی از دفتر دل

سلام

میخواستم بازم حرف بزنم...

حتما خواننده های وبلاگم از حرفهای من خسته شدن درست مثله بقیه 

 

 چون  من خیلی پرحرفم.

من چون تو این ولاگ حرفای دلمو میزنم اصلا ادرس رو به هیچکدوم از 

دوستام ندادم چون دلم نمیخواست اوناهم از زندگیم با خبر بشن البته میدونم

که همچین زندگی سختی هم ندارم شاید خودم خیلی سختش میکنم؟؟!!!

به حر حال اینم روش زندگی کردن منه ما انسانها مختاریم که هرطور

 دلمون خواست زندگیرو بسازیم البته به شرطی که مزاحم کسی نشیم

منم با کسی کار ندارم و همیشه تو خودم هستم

الان که مامانم از شانس خوب من دست درد شدید گرقته و

 تمام کارهای خونه به گردن من افتاده البته بابام هم خیلی کمک میکنه

 بیشتر اوقات ناهار رو بابام درست میکنه

چون اکثر شبها من تا 4 بیدارم و ظهر از خواب بیدار میشم

 ولی خوب با اینحال چون فشار بیشتر رو من هست راستش خیلی خسته شدم

و گاهی بیخودی عصبی میشم و

جالب اینکه کسیرو ندارم بهش پناه ببرم تا ارومم کنه

 دلم میخواست پیشم میبود همینکه پیشم باشه واسم کافیه وقتی کنارمه

 بهم دلخوشی میده .

بگذریم امیدوارم خیلی زود دست مامانم هم خوب بشه.

امشب عمه ام امد خونمون اون امشب اسکن هسته ای از

 بافت مغذ استخوانش داشت دعا کنید چیزی نباشه چون اونوقت

 داغون میشه و البته تقریبا زندگب همه هم مختل میشه

امیدمون به خداست.

درد و دل

درد دل

                                                       

 خدا جون!دلم گرفت از این زمین

از زمین و ادمای بی صدا

اخرش یه روز میرم جای دیگه

جایی که هیچ کی نباشه اون ورا

خدا جون!گریه امونم نمیده

خدا جون!تو رو خدا کاری بکن!

دیگه پاهام نای رفتن ندارن

این پاهای خسته رو یاری بکن

خدا جون!نذار که عادت بکنم

به زمینی که همش جهنمه

خدا جون!پس چرا چیزی نمیگی؟؟؟

نکنه صدای من خیلی کمه؟؟؟؟؟؟

التماس دعا

سلام

میخواستم ازتون بخوام دعا کنید

دکترا گفتن سرطان خون داره خیلی هم پیشرفت کرده یعنی بنده خدا

عمه ام چند سال هی میره دکتر و میاد اما تشخیص نمیدادن و حالا که

مشخص شده دکتر میگفت دیر شده میدونم خوب شدنش فقط میتونه یه

معجزه باشه اما میخوام دعا کنید حداقل راحت از این دنیا بره و یه

جای خوب داشته باشه اخه عمه ام خیلی مومنه به خیلی ها کمک

میکنه تو شهرستان همه همیشه خیلی رو حرفش حساب میکنن

بیچاره عمه ام یه روز خوش تو زندیگش نداشته جوون که بوده

شوهرش خیلی کتکش زده و از زمانی که من یادم میاد وقتی حالش

بد میشد نفسش میرفت حالت تشنج داشت دکترا میگفتن خون تو

سرش لخته شده بر اثر ضربه خدا خودت هرچی صلاح مدونی ما

راضیم به رضای تو.

التماس دعا

همش خرف دله

تو سردی

از سردی صدات دارم یخ میکنم

تو داری قلبم را با سرمای برف زمستون پر می کنی

میدونی با دلم چه کردی؟

اره خوب می دونی

وقتی گفتی دوستت دارم

وقتی گفتی عاشقت شدم

وقتی گفتی همیشه تو قلبمی

وقتی گفتی تویی تنها امیدم,تنها دلخوشیم

وقتی گفتی من همه زندگیتم

حتی یک لحظه هم فکر نکردی با خودت

وقتی بهم گفتی رو زمین فقط تورو میپرستم,

و تو اسمون  فقط خدا رو

به قلب تنهای من چی میگذره؟

با خودت نگفتی منم دل دارم

اونم دلی که تا حالا عشقی توش نبوده چی سرش میاد

بهت میگم چی شد؟

اره من عاشقت شدم

من عاشقت شدم

با ورودت تو خونه ی سرد و ماتم زده قلبم

جانی تازه گرفتم

حس کردم زنده شدم

با خودم گفتم باید به زندگیم ادامه بدم

اخه قلبم پر از عشق بود

عشقی که بهش اعتماد داشتم

باورش کردم

که همیشه واسم میمونه

اما...

نمیدونم تو ان حرفارو فراموش کردی

یا شایدم نمی خوای به یاد داشته باشی

من به عشقت دل خوش بودم

با همه جنگیدم که با تو باشم

ولی حالا چی نصیبم شده

جز سردی از نگات

هیچی ندارم

با خودم فکر میکنم یعنی میشه اون حرفا,فقط حرف بوده؟

یعنی میشه من واقعا واسش مهم نباشم؟

یعنی میشه من دیگه تو قلبش جایی نداشته باشم؟

اره میشه,خودش گفت که تو قلبش نیستم

خودش گفت فقط خدا تو قلبش نشسته نه هیچکس دیگه

من از این گله ندارم

اما پس چی شده نمیدونم

نمیدونم چرا اینقدر عصبی و زودرنج شدم

اصلا حال خودمو نمیفهم

حتی گاهی فکر میکنم

 این منم که لایق عشق بزرگت نیستم

عشق تو واسم زیادیه

دائم بهونه میگیرم واز دنیا شکایت میکنم

اما اخه

چرا به زبون نمیاره

چرا چیزی نمیگه

یا چرا اصلا به حرفایی که میزنم اهمیت نمیده

گاهی فکر میکنم قلبا دوسم داره

اما یه روز دیگه فکر میکنم داره منو تحمل میکنه

بعضی وقتا میگم کاش همون 8 سال پیش تو دریا غرق شده بودم

حداقل تا الان اینقدر اطرافیام رو اذیت نکرده بودم

خودم هم اذیت نمیشدم

خدایا تو از قلبم خبر داری میدونی چقدر دوسش دارم

میدونی حاضرم واسش بمیرم

خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااا...

کویر

کویر                                                                                         

...شگفتا!

وقتی که بود نمیدیدم...

وقتی میخواند نمی شنیدم...

وقتی دیدم که نبود...

وقتی شنیدم که نخواند...!

چه غم انگیز است

که وقتی چشمه ای سرد و زلال در برابرت می جوشد

و میخواند و می نالد.

تشنه اتش باشی و نه اب.

وچشمه که خشکید.

چشمه که از ان اتش که تو تشنه ان بودی

بخار شد و بهوا رفت.

و اتش.

کویر را تافت

و در خود گداخت

و از زمین اتش رویید

و از اسمان اتش بارید.

تو تشنه اب گردی

و نه تشنه آتش.

و بعد.

عمری گداختن از       

 غم نبودن.

کسی که.تا.بود.

از غم نبودن تو میگداخت!   

...وتو ای اموزگار بزرگ

درسهای شگفت من!

ای که دست کینه توز مرگ

در ان حال عطشم به نوشیدن

جرعه هائی که از چشمه جاوید

درون پر از عجایب

در پیمانه های زرین کلماتت می ریختی,

مرا بیتاب کرده بود

در این کویرسوخته پر هول تنها رها کرد.

ای که بمن اموختی

 که عشقی فراتر از انسان

 و فروتر از خدا

 نیز هست و ان دوست داشتن است

و ان اسمان پر افتاب و زیبای (ارادت)است

و ان بیتابی پر نیاز و دردمند دو روح خویشاوند است,

اشنایی دو تنهای سرگردان  بی پناه

 در غربت پر هراس و خفقان اور این عالم است

که عالمیان همه همزبانان و هموطنان همند

برادران و خواهران همند

و در خانه خویشند بر دامن زمین

مادر خویش و در سایه زمان

پدر خویش, که زادگان زمین و زمان اند

و ساکنان خاک,               

...وتواموختی که انچه دو روح خویشاوند را.

در غربت این اسمان و زمین بیدرد.

دردمند میدارد و نیازمند

بیتاب یکدیگر میسازد

دوست داشتن است.

و من در نگاه تو.

ای خویشاوند بزرگ من.

ای که در سیمایت هراس غربت پیدا بود

و در ارتعاش پراضطراب سخنت شوق فرار پدیدار

دیدم که تبعیدی این زمینی.                                                             

... و اکنون توبا مرگ رفته ای و من.اینجا.تنها به این امید دم میزنم که با هر   

(نفس),  

 (گامی) به تو نزدیک تر می شوم  

 

و...                                                       

...این زندگی من است                                                                                      

                        دکتر علی شریعتی