هرگز عاشق نشو

میخوام همیشه کنارم باشی اما...

هرگز عاشق نشو

میخوام همیشه کنارم باشی اما...

رد پاهایم را پاک می کنم به کسی نگویید من روزی در این دنیا بودم. خدایا می شود استعـــــفا دهم؟! کم آورده ام ...!
وای بر من ....وای از نیمه شبی که بیدار شوم تو را بخواهم و خودم را در آغوش دیگری بیابم*****اینجا گرگها هم افسردگی گرفته اند،دیگر گوسفند نمیخورند.به نی چوپاندل میسپارند و گریه میکنند****وقتی گلدان شکست مادر گفت حیف شد ،پدر گفت زیبا بود ،برادر گفت لطیف و شاد بود ،خواهر گفت مال من بود ....اما وقتی قلب کوچک من شکست کسی حتی آخ هم نگفت

بیخودی خندیدیم

بیخودی خندیدیم
که بگوییم دلی خوش داریم

بیخودی حرف زدیم
که بگوییم زبان هم داریم

و قفس هامان را
زود زود رنگ زدیم
و نشستیم لب رود
و به آب سنگ زدیم

ما به هر دیواری
آینه بخشیدیم
که تصور بکنیم
یک نفر با ماهست

ما زمان را دیدیم
خسته در ثانیه ها
باز با خود گفتیم
شب زیبایی هست!

بیخودی پرسه زدیم
صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم
سهممان کم نشود

ما خدا را با خود
سر دعوا بردیم
و قسم ها خوردیم
ما به هم بد کردیم
ما به هم بد گفتیم

بیخودی داد زدیم
که بگوییم توانا هستیم
بیخودی پرسیدیم
حال همدیگر را
که بگوییم محبت داریم
بیخودی ترسیدیم
از بیان غم خود
و تصور کردیم
که شهامت داریم

ما حقیقت ها را
زیر پا له کردیم
و چقدر حظ بردیم
که زرنگی کردیم

روی هر حادثه ای
حرفی از پول زدیم
از شما می پرسم
ما که را گول زدیم ؟!

 

نام روزهـای هفتـه در ایـران باستـان‎‎

نام روزهای هفته‌ فرنگی از گاهنامه کهن ایرانی برگرفته شده است می دانیم که نام روزهای هفته در ایران باستان بدین گونه بوده است:

کیوان شید (
شنبه):

نخستین روز هفته به نام کیوان شید نامگذاری شده است که تشکیل شده است از کیوان + شید. کیوان بعد از مشتری بزرگترین سیاره شمرده میشود که 700 برابر زمین است. آنرا زحل نیز نامیده اند. شید نیز به چم (معنی) نور و روشنایی است. از این رو روز نخست ایرانی حکایت از سیاره روشن و نورانی را دارد.

مهر شید (
یکشنبه):

روز دوم از هفته مهرشید است که مهر آن به چم (معنی) دوستی و مهربانی در پهلوی میتراست. مهر برگرفته شده از آئین هفت هزار ساله میترایی است. مهر همچنین ایزد عهد و پیمان است و در اوستا آمده است که هیچ چیز بر ایزد مهر پوشیده نخواهد بود. نامگذاری این روز به مهرشید حکایت از تعهدی است که بین مردمان باید برقرار باشد زیرا در ایران باستان پیمان شکنی و دروغ بزرگترین گناهان به حساب می آمده است. شید نیز به چم (معنی) روشنایی و نور می باشد.

مهشید (
دوشنبه):

مه بر گرفته شده از ماه است که این نیز از آیین میترایی کهن ایرانی آمده است. خورشید و ماه از تندیس های آئین میترایی بوده است که نشان از قدرت و پویایی جهان آفرینش داشته است. سومین روز هفته در ایران باستان به نام این نماد خداوند نامگذاری شد و آنرا مهشید به چم (معنی) ماه روشن و نورانی نام گذاشتند.

بهرام شید (
سه شنبه):

بهرام برگرفته شده از ورهرام زبان پهلوی باستان است و از یک سو نام ستاره مریخ است. بهرام ایزد پیروزی در ایران باستان شمرده می شده است و اندیشه نیاکان ما بر این بوده است که خداوند یکتا (اهورامزدا) نیروی هایش را برای اجرا در بین افراد بشر بین ایزدان (فرشتگان) خود تقسیم نموده است تا آنان آنرا برای مردمان پیاده کنند. از این رو بهرام ایزد پیروزی نامیده شده بوده است و چهارمین روز هفته به نام روز پیروزی روشنایی بر تاریکی و غلبه انسان بر بدی ها و اهریمن نامگذاری شده است.

تیرشید (
چهارشنبه):

تیر برگرفته شده از تیشتر پهلوی است. نیاکان ما تیر را ایزدان و نگهبان باران نامگذاری نموده اند و اینگونه می پنداشته اند که اهورامزدا برای یاری رسانی به کشاورزان و جلوگیری از خشکسالی و باروری زمین و سبز و سالم و پاکیزه ماندن جهان به ایزد باران فرمان میداده است که به یاری مردمان برسد. در کل این روز به نام روز روشنایی باران و خواست پروردگار برای حفظ طبیعت نامگذاری شده است.

اورمزد شید (
پنجشنبه):

اورمزد نام دیگری از دهها نام اهورامزدا است که همه حاکی از قدرت و توانایی پروردگار است. این نام از واژه های پهلوی ارمزد، هرمزد، اورمزد، هورمزد، اهورامزدا، مزدا گرفته شده است. از این رو پنجمین روز هفته به نام روز روشنایی خداوند نامگذاری شده است. از اینرو این واژه هنوز به گونه ای دیگر در شب های جمعه برقرار است و هنوز تصور مردمان ما بر این است که شب های جمعه روز ارتباط با خداوند و فوت شدگان است.

ناهید شید (
آدینه):

ناهید همان آنهیته یا آناهیتا است که ایزد آب قرار گرفته است. در اوستا آناهیتا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا، قدی بلند و اندامی تراشیده نام نهاده شده است و نام دیگر ستاره ونوس نیز آناهیتا یا ناهید است. در کل روز جمعه روز روشنایی آب و مظهر بخشندگی و عنایت پروردگار نامگذاری شده است.


اینک با بررسی ریشه‌های این واژگان به این بر‌آیند ساده می‌رسیم:


کیوان شید: شنبه
Saturday = Satur + day
Saturn = کیوان

مهرشید: یکشنبه
Sunday = Sun + day
Sun = مهر، خور (خورشید)

مهشید: دوشنبه
Monday = Mon + day
Moon = ماه

بهرام شید: سه‌شنبه
Tuesday = Tues + day
Tues = god of war = Mars= بهرام

تیرشید: چهارشنبه
Wednesday = Wednes + day
Wednes = day of Mercury = Mercury = تیر

هرمزشید: پنج‌شنبه
Thursday = Thurs + day
Thurs = Thor = day of Jupiter = Jupiter = هرمز

ناهیدشید یا آدینه: جمعه
Friday = Fri + day
Fri = Frig = day of Venues = Venues = ناهید

آواره

اواره                                     

بیچاره من که بعد تو اواره میشم

باورم نمیشه که رفتی از پیشم

رو زمین گشتم و من اما به سختی

اومدم بدیدنت اما تو رفتی

چاره ی درد من مرگم رسیده

اینجا حتی قبله ام صبرم نمیده

اومدم نذارم عشقتو ببازی

اما این رسمش نبود مهمان نوازی

میمیرم اگه از تو نشونی نمونه عزیزم

میسوزم تو نیای چشامو من به در میدوزم

میمیرم نگو رفتن من واست فرقی نداره

من میرم اما گریه نکن دیگه فایده نداره

میرم میرم میرم بدون وداع

میرم میرم میرم به خاطره ها

میرم میرم میرم خداحافظ

میرم میرم میرم بدونه وداع

میرم میرم میرم به خاطره ها

میرم میرم خداحافظ

بیچاره ام خسته ام چشم انتظارم

توی این پس کوچه ها تنها نذارم

نیستی از تاریکی شبها میترسم

بی وفا دارم توی سرما میلرزم

میترسم از غصه ها دووم نیارم

اخه هیچ نشونه ای از تو ندارم

اروم اروم دارم از غصه میمیرم

تو بگو نشونتو از کی بگیرم

تو بگو نشونتو ازکی بگیرم

میمیرم اگه از تو نشونی نمونه عزیزم

میسوزم تو نیای چشامو من به در میدوزم

میمیرم نگو رفتن من واست فرقی نداره

من میرم اما گریه نکن دیگه فایده نداره

 میرم میرم

(تمام زندگیم اینه منو بغض و درو دیوار

چی مونده از تن خستم که میخواد بشینه این بار)

میرم میرم بدونه وداع

میرم میرم میرم به خاطره ها

میرم میرم خداحافظ

میرم میرم میرم بدونه وداع

میرم میرم میرم به خاطره ها

میرم میرم خداحافظ

میخواهم از خدا بنویسم

 

 میخواهم از خدا بنویسم                                                              

تنها صدا صداست که باقی ست بگذار از صدا بنویسم

                            

           دلبستگی به خلق ندارم میخواهم از خدا بنویسم

 

میخواهم این دو روزه باقی گوشه نشین زلف تو باشم

                  

                    بر  صفه  صفا   بنشینم  از   بقعه  بقا  بنویسم

 

ازاد از خواص و عوامی از خود رها شوم به تمامی

                   

                  تا  چند  با  فریب  نشینم  تا  چند از ریا بنویسم

 

من کیستم که دل به تو بندم بادا به سوی دوست برندم

                   

                 تو کیستی که از تو بگویم اخر چرا تو را بنویسم

 

از بینشان این همه ماتم میمانم از چه چیز بگویم

                   

               از بی کجای این همه اندوه می مانم از کجا بنویسم

 

حالم خوش است و دوست ندارم دستی بروی دست گذارم

                    

              تنها همین به چله نشینم تنها همین  به دعا بنویسم

 

از مهر و قهر او نبریدم میخواهم انچنان که شنیدم

                    

              از بیم  و امید  بگویم از خوف  و از رجا بنویسم

 

میخواهم از همیشه رساتر از چند و چون راه بپرسم

                                

   میخواهم از چگونه بگویم میخواهم از چرا بنویسم

 

از شهر دود و شهوت و اهن رفتم به عصر اتش و شیون

                    

               فرصت نبود تا که بگویم فرصت نبود تا بنویسم

 

حالی بر ام سرم که از این پس سر از درون چاه بر ارم

                    

               هر شام از مدینه بگویم از ظهر کربلا بنویسم 

 

من از بنده علی و رضایم بگذار تا به خویش بیایم

                    

از حضرت علی(ع) بسرایم و از حضرت رضا(ع) بنویسم