سلام

چند وقتی هست که نیومدم اخه اصلا وقت نداشتم همش درگیر درسهام بودم

راستش با اینکه مدت کمی از داشتن وبلاگم میگذره اما خیلی بهش عادت

کردم و راستش خیلی دلم تنگ شده بود البته تو این چند روز اخیر دلم واسه

کس دیگه ایی هم خیلی تنگ شده اخه به خاطر شرایطی که بوجود اومده چند

روزه از هم بیخبریم.راستی چندتا شعر دیگه هم نوشتم در مورد اونا هم لطفا

نظر بدید میخوام بدونم استعداد دارم یا نه تو هیچ کاری بدرد نمیخورم و

واقعا بی مصرفم راستش بعضی وقتا احساس پوچی میکنم فکر میکنم بدرد

هیچ کاری نمیخورم فکر میکنم بود و نبودم واسه هیچکس فرق نداره البته

رو این یکی فقط فکر نمیکنم اینو مطمئنم که واسه کسی مهم نیستم چون

هیچوقت نمیتونم به کسی کمک کنم و بودنم دردی رو دوا نمیکنه خب اینم

زندگی منه واقعا نمیدونم از زندگی چی میخوام اگه درس میخونم فقط به

خاطر اینه که تو خونه موندم داغونم میکنه و فکرهای دیوانه کننده به سرم

میزنه به خاطر شرایط مادی بدی که پیدا کردیم مجبورم برم سر کار و این

حتی واسه گذرندن تابستان کسل کننده هم خیلی خوبه هرچند که گرمای

تابستان و روزه بودن ممکنه خیلی اذیتم کنه اما مجبورم که برم تا حداقل

خرج خودم رو در بیارم چون دیگه واقعا روم نمیشه از بابا و مامان پول

بگیرم چون واقعا خرجم بالاست با اینکه لباس های گرون نمیخرم و حتی

نمیتونم حداقل هفته ای یکبار مانتو مو عوض کنم اما بازم خرجم بالاست

امیدرم همین روزا کار بابام درست شه چون خیلی داره اذیت میشه

مخصوصا وقتایی که به ما میگه پول ندارم نمیتونم بخرم دعا کنید از پس

کاریکه میخوام شروع کنم بر بیام و خسته نشم و البته بابام هم نفهمه  که فقط 

به خاطر شرایط   بد اقتصادی میرم اونجا و دلیل دیگه ای نداره.

توکلمون به خداست.