نشود فاش کسی انچه میان من و توست/تا اشارات نظر نامه رسان من و توست/گوش کن با لب خاموش سخن میگویم/پاسخم گو به نگاهی که زبان من توست/روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید/حالیا چشم جهان نگران حال من و توست/گرچه در خلوت راز دل ما کسی نرسید/همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست/گو بهار دل و جان باش و خزان باش ار نه اب باغو بهاران که خزان من و توست/این همه قصه ی فردوسی و تمنای بهشت/گفت و گویی و خیالی از جهان من و توست/